وقتی سر صف اسمها را بلند بلند میخوانند و بعد ما دوستان از هم جدا میشویم، انگار نمکدانی بدون در افتاده باشد روی عسلها و تو هم آن را بخوری.
یکدفعه دهانت بدمزه میشود، جا میخوری، بله اتفاقی برایت افتاده و نمیدانی باید بقیهی سال را چهطور بگذرانی. اگر دبستان میرفتی لااقل میتوانستی راحت و آزاد گریه کنی، حالا غرورت هم اجازهی گریه نمیدهد. بعد اعتراض میکنی از مادر و پدر میخواهی مدرسه بیایند و بقیهی ماجرا.
نه؛ مثل این که قرار است همهی امسال را تنها بمانی، اما...
* * *
همه دور از هم
محمد 14 ساله است و سال سوم راهنمایی؛ امسال از همهی دوستانش جدا افتاده. نه این که فقط او جدا باشد، همهی بچهها از هم دور افتادهاند. کار به اعتراض هم کشیده و بعضی از پدر و مادرها به مدرسه آمدهاند و درخواست جابهجایی کلاس فرزندشان را دادهاند اما درنهایت... محمد میگوید: «معاون آمد سر صف و گفت دانشآموزانی که به کلاسبندی اعتراض دارند دستها بالا... ما همه دستهایمان را بردیم بالا و بعد معاون گفت بروید در خواب ببینید کلاستان عوض شود!»
* * *
روزهای تنهایی
دوستان ساحل 15 ساله هم، امسال در کلاسبندی دو تا دوتا بین کلاسهای دیگر تقسیم شدهاند و ساحل تنها افتاده در یک کلاس! او میگوید: «درست است که دیگر همه با هم نیستیم، اما آنها بالأخره دو تا دوتا با همند و تنها نیستند. من خیلی تنهام.» ساحل، شادابی صبح اول مهر را ندارد و غمگین است.
* * *
ما منحل شدیم
باربد دو سال تحصیلی را با یک گروه بالا آمده است. آنها به ترتیب حروف الفبا کلاسبندی شده بودند و خیالشان راحت بود که از هم جدا نمیشوند. اما حالا به قول باربد «کلاس ما انگار منحل شده، همه در کلاسهای دیگر پخش شدهایم و طوری تقسیم شدیم که هیچ کسی با دوستش نیفتد. این بدترین نوع کلاسبندی است و اعتراض هم فایده ندارد.»
* * *
دوست به درد نمیخورد
هستی 12 ساله است و قرار بود که الآن در مدرسهی راهنمایی باشد. او و دوستانش از این شش ساله شدن دورهی ابتدایی بدشان نیامده، چون یک سال دیگر میتوانند با هم باشند. هستی میگوید: «یک روانشناس آمده مدرسهی ما و گفته بهخاطر این که دوستان همکلاسی حواس همدیگر را پرت میکنند، بچهها باید از هم جدا شوند. همه در مدرسه ناراحت بودند و اعتراض کردند، اما مدیر گفت که دوست به چه دردی میخورد؟ درس برای شما بهتر است.
* * *
از گذشته تا هنوز
در زمانهای نه چندان دور، در دورهی قاجار کلاسبندی با توجه به سن و قد کودکان انجام میشد، بدون در نظر گرفت کیفیت تحصیلی دانشآموزان. یعنی دانشآموزها را به دو یا سه قسمت تقسیم میکردند و دانشآموزان از لحاظ بزرگی و کوچکی قد و هیکل تقسیم میشدند، بدون اینکه استعدادهای آنها در نظر گرفته شود.
کمکم نحوهی کلاسبندیها تغییر کرد و با ابداع شناسنامه، حروف الفبا و پس از آن پیشرفت تحصیلی، وضعیت خانوادگی و... ملاک کلاسبندیها شد.
این روزها کلاسبندی مدرسهها را روانشناسان ومشاورها انجام میدهند و دانشآموزان براساس شخصیت، ویژگیهای روحی و رفتاری و تحصیلی، در کلاسها تقسیم میشوند.
اما واقعیت این است که نه همیشه دوستهای جدی با جدا شدن کلاسها، از هم دور شدهاند و نه بچهها در کلاسهای تازه خیلی تنها ماندهاند. شاید این نوع تقسیمبندی هم، با همهی تلخیهایش، فرصتی باشد برای گسترش روابط دوستانه، بالأخره باید بتوانیم از هر شرایط نامطلوبی راهی برای بهتر شدن اوضاع باز کنیم، مگر نه؟
عکسها: محمود اعتمادی